سید قطب
ملیت : مصر
-
قرن : 14
سيد قطب Sayyid Qutb در سال1906 ميلادى در روستاى «موشه» از توابع استان اسيوط مصر كه به روستاى عبدالفتاح نيز معروف است، ديده به جهان گشود. روستاى موشه يا موشا از نظر جغرافيايى در يكى از سرزمينهاى مرتفع مصر و كنار رود خروشان نيل واقع است. اكثر اهالى روستاى موشه مسلمانند و اقليتى پيرو دين مسيحيت در روستا زندگى مىكنند.
محيط خانواده
پدرش حاج قطب ابراهيم سر سلسله خاندان قطب بود كه پس از وفات پدر رياست اين خاندان را برعهده گرفت. از خصوصيات بارز وى اين بود كه بسيار انفاق مىكرد. بخشش وى به قدرى بود كه وقتى دارايىاش تمام شد، زمينهاى كشاورزى را يكى پس از ديگرى فروخت تا اين كه مجبور شد منزل بزرگ و زيبايش را نيز بفروشد. از عادات هر ساله او اين بود كه روزهاى عيد سعيد فطر، قربان، عاشورا، نيمه شعبان، سالروز معراج پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و ماه مبارك رمضان، همه اهالى روستا را براى تلاوت قرآن به مناسبت روزهاى يادشده در منزل خود جمع مىكرد و پس از مراسم دورهخوانى قرآن، بهترين طعامها را به مهمانان مىداد. از ويژگىهاى ديگر پدرش كه سيد قطب از آن ياد مىكرد، تواضع او است.
سيد قطب در اين باره مىنويسد:
كارگرانى براى پدرم كار مىكردند. طبق رسم هميشگى او را «سيدى» خطاب مىكردند؛ اما او بسيار ناراحت مىشد و مىگفت: كوچكترها بگويند عمى الحاج و بزرگترها بگويند حاجى.(1)
حاج ابراهيم از نظر سياسى عضو حزب اللواى مصر و منزلش مركز امور سياسى روستا بود. در جريان انقلاب 1919 ميلادى در مصر، اجتماعات علنى و سرى تشكيل داد و راه انقلاب را به مردم مىآموخت. حاجى قطب ابراهيم دوبار ازدواج كرد كه حاصل ازدواج اول يك دختر و حاصل ازدواج دوم سه دختر و دو پسر بود كه همگى وقتى به سن رشد رسيدند، با دولت وقت درگير شدند و همه آنها طعم تلخ زندان را چشيدند. هنگامى كه سيد قطب به جرم اسلامخواهى، به زندان افتاد، خواهرش نفيسه و خواهرزادههايش رفعت و عزمى نيز دستگير و روانه زندان شده، مورد اذيت و آزار قرار گرفتند. پس از مدتى نفيسه آزاد شد؛ ولى فرزندان نفيسه يعنى رفعت و عزمى در زندان ماندند. دولت از رفعت خواست ضد دايىاش سيد قطب شهادت بدهد تا آزاد شود؛ ولى او نپذيرفت و زير شكنجههاى شديد مأموران زندان شهيد شد؛ ولىعزمى پس از مدتى رهايى يافت (خالدى، ص42).
خواهران ديگر سيد به نامهاى أمينه و حميده و همچنين برادرش محمد قطب سرنوشتى شبيه آنها داشتند. محمد قطب كه در سال 1919 ميلادى چشم به جهان گشود و به دليل مبارزات سياسى و دوران حبس، در پنجاه سالگى ازدواج كرد، هماكنون در عربستان به سر مىبرد و به كار تحقيق و تأليف اشتغال دارد.(2)
مادر سيد قطب، زنى پاكدامن و از خاندانى بلند مرتبه بود و قبل از ازدواج با حاج ابراهيم در قاهره زندگى مىكرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الازهر مصر تدريس مىكردند. از خصوصيات مادرش اين بود كه استماع قرآن را بسيار دوست مىداشت و پسرش سيدقطب را به اين نيت به مدرسه فرستاد تا قرآن بياموزد و براى مادر تلاوت كند. مادر سيد قطب در سال 1940 ميلادى در روستاىموشهدرگذشت.
دوران تحصيل
پس از گذراندن دوران كودكى، پدر و مادر سيد قطب تصميم گرفتند او را به مدرسه بفرستند؛ ولى او تمايلى به مدرسه رفتن نداشت؛ اما با تشويق پدر و مادر در سال 1912 ميلادى به مدرسه رفت. بعضى اهالى روستا درباره مدارس دولتى حس بدى داشتند و آن را مخالف قرآن آموزى مىدانستند.
وقتى سيد در سال دوم ابتدايى مشغول تحصيل بود، صاحب مكتبخانه كه با حاجى ابراهيم رابطه دوستى داشت، از او خواهش كرد فرزندش را از مدرسه به مكتبخانه انتقال دهد تا قرآن حفظ كند و مسائل اسلامى را فرا گيرد. صبح روز بعد سيد به توصيه پدر به مكتب رفت. سيد تصميم گرفت هم درس بخواند و هم قرآن حفظ كند و بنابراين تصميم، در سال دوم ابتدايى حفظ قرآن را آغاز كرد و در سال چهارم ابتدايى يعنى در ده سالگى حافظ كل قرآن كريم شد. سيد از همان كودكى اهل دقت بود و هر حرفى را بدون دليل نمىپذيرفت. خود وى مىگويد: روزى عالمى از دانشگاه الازهر قاهره براى تبليغ به روستاى ما آمد. شبى از شبها كه بر روى منبر سوره كهف را تفسير مىكرد، اين آيه را خواند: ذلك ما كنا نبغ(كهف (18)، 64). من از پايين منبر پرسيدم: «يا شيخ! چرا حرف ياء در كلمه نبغ بدون جازم حذف شده است؟»(3)
وى به كتاب و كتابخوانى بسيار علاقه داشت؛ به طورى كه بين مردم روستا به اين صفت معروف شده بود. پس از مدتى با خريد كتابهايى كه هر هفته كتابفروش محله به نام عمو صالح، به روستا مىآورد، كتابخانه شخصى كوچكى كه داراى 25 جلد بود، فراهم كرد و اين كتابخانه كوچك، يگانه كتابخانه روستاى موشه بود. وى كنار آموزشهاى قرآنى توانست پس از 6سال در سال 1918 ميلادى دوره ابتدايى كلاسيك را نيز با كاميابى به انجام برساند. پس از اين دوره، وى در جلسات هفتگى پدرش پيرامون اوضاع اجتماعى و سياسى مصر حضورى مستمر يافت و اين در حالى بود كه سيزده سال داشت (همان).
سفر به قاهره و ادامه تحصيل
سيد قطب به مدت دو سال به سبب اوضاع آشفته داخلى نتوانست تحصيلات خود را ادامه دهد؛ اما در سال 1920ميلادى براى ادامه تحصيل به قاهره سفر كرد و در منزل دايىاش، احمد حسين عثمان سكونت گزيد. حدود 16سالگى وارد دانشسراى عبدالعزيز قاهره شد. او بعد از اتمام دوره دانشسرا و دريافت گواهينامه تدريس در مدارس ابتدايى به استخدام وزارت تعليم و تربيت درآمد. زمانى كه دانشجوى دانشگاه دارالعلوم بود، رياست دانشگاه را دكتر طه حسين به عهده داشت. در سال سوم دوره دانشجويى، كنفرانسى به وسيله رياست دانشگاه ترتيب داده شد تا سيد در آن سخنرانى كند. او با مقالهاى تحت عنوان «مهمه الشاعر فى الحياه، شعر الجيل الحاضر» همگان را به شگفتى واداشت.
وى در زمان دانشجويى بسيار با نشاط و آگاه بود و با شجاعت از اوضاع علمى و فرهنگى دانشگاه انتقاد مىكرد. با وجود اينكه هنوز جوان بود، از بحث با استادان در زمينههاى علمى، اقتصادى، و اجتماعى هراسى نداشت. استادان دانشگاه نيز از تلاش و پشتكار سيد، متعجب و در عين حال خوشحال بودند. به گفته استادش، محمدمهدى علام، جرأت و استقلال سيد باعث شده تا محبوب دلها و از مفاخر دارالعلوم باشد. سيد در 1932 ميلادى با مدرك ليسانس در رشته ادبيات عرب، از دانشكده دارالعلوم فارغ التحصيل شد و همان سال در تشكيل جماعتى به نام جماعت دارالعلوم مشاركت كرد. هدف اين جمعيت كه از بين فارغ التحصيلان دارالعلوم انتخاب مىشدند، دفاع از ادب و لغت عربى بود. اين جماعت پس از مدتى مجلهاى به نام «دارالعلوم» منتشر مىكرد. سيدقطب در سال 1933 ميلادى به استخدام وزارت تعليم و تربيت مصر درآمد و همان سال در مدرسه داووديه مصر در جايگاه معلم ابتدايى به امر مقدس تدريس پرداخت. او سپس در مدارس دمياط، بنى سويف و مدرسه ابتدايى حلوان به تدريس مشغول بود تا اين كه پس از شش سال تدريس در مدارس گوناگون، در تاريخ 1940 در جايگاه كارمند، به اداره مركزى وزارت تعليم و تربيت مصر انتقال يافت و به ترتيب در بخشهاى روابط عمومى، آمار، بازرس مدارس ابتدايى مشغول فعاليت شد. در سال 1945 ميلادى دوباره به بخش روابط عمومى برگشت و تا سال 1948 ميلادى در اين قسمت مشغول به كار بود.
اعزام به امريكا
سيدقطب به همراه دوستانش(4) در دانشگاه با فعاليتهاى سياسى و اجتماعى بيشتر آشنا شد و با آشنايى پيشين كه به وسيله دايى خود از حزب «وفد» داشت، به عضويت اين حزب درآمد و مقالات خود را در نشريه اين حزب منتشر كرد.
بعد از انتشار مقالاتى در باره مشكلات مصر، دولتمردان مصر تصميم گرفتند سيد قطب را براى مأموريتىكارى به امريكا اعزام كنند. وزارت تعليم و تربيت مصر سيد را به بهانه تحقيق در شيوه تربيت در مدارس امريكا اعزام كرد؛ اما آنها از اين تصميمگيرى دو هدف را پى مىگرفتند: 1. سيد قطب از جامعه علمى ـ فرهنگى مصر دور شود تا ديگر نتواند اذهان عمومى را متوجه حركت اسلامى كند؛ 2. در مدت اقامت خود در امريكا تحت تأثير فرهنگ غرب قرار گيرد و به اصطلاح نظرش از غربستيزى، به غربزدگى برگردد. وى در سال 1948ميلادى سفرش را با كشتى از بندر اسكندريه به نيويورك آغاز كرد. پس از ورود به نيويورك به انجام مأموريت محوله پرداخت و هر روز به مدارس امريكا مىرفت و از نحوه آموزش در آنجا اطلاعاتى كسب مىكرد. او حدود دو سال در امريكا اقامت داشت و در اين مدت از طريق جرايد، راديو و تلويزيون و با شمّ سياسى بالايى كه داشت، فهميد امريكا مىخواهد از سلطه انگليس بر دنيا بكاهد و خود، استعمار كشورهاى عربى و اسلامى را ادامه دهد؛ بدين سبب تصميم گرفت هنگام بازگشت به مصر با نوشتن مقاله، به مردم به ويژه نسل جوان آگاهى بخشد و طرح امريكا را آشكار سازد.
بازگشت به مصر
سيد قطب در سال 1950 ميلادى به مصر بازگشت و در جايگاه دستيار دفتر وزير تعليم و معارف مصر، مشغول كار شد. سفر به امريكا نه تنها او را از اهداف و آرمانهايش دور نكرد، بلكه مصمم شد با استعمار بجنگد؛ اما چون نبرد فرهنگى را از درون حكومت مقدور نديد، در 1952 ميلادى استعفانامه خود را تقديم وزارت كرد و اعلام داشت ديگر حاضر به همكارى با آنها نيست. تا دو سال استعفاى او مورد قبول واقع نشد؛ ولى سرانجام در اوايل سال 1954 با استعفاى وى موافقت شد (خالدى، ص88).
در سنگر مطبوعات
سيد قطب از سنين جوانى در مطبوعات مصر مقاله مىنوشت و به روزنامهنگارى علاقه وافرى داشت. نخستين مقاله وى در 16سالگى در مجله «صحيفه بلاغ» در سال 1922 ميلادى چاپ شد. وى ابتدا با نشريات معروفى چون البلاغ، البلاغ الاسبوعى، الجهاد، الاهرام، و غيره همكارى مىكرد و مرتب براى اين نشريات مقاله مىنوشت (همان، ص98).
سيد قطب در چهل سالگى همزمان با آغاز تفكر در باره حركت اسلامى و انقلابى با نشرياتى چون الكتاب المصرى، الكتاب السوادى، الشؤون الاجتماعيه و غيره همكارى داشت. پس از چند سال در مجله «اللواء الجديد» نيز كه شاخه جوانان حزب وطنى مصر آن را چاپ مىكرد، مقاله نوشت؛ اما پس از اندكزمانىبه علت انتقاد شديد سيد از استعمار و اتهام همكارى دولت با آنان، تعطيل شد. وى پس از تعطيلى مجله اللواء الجديد، دست از مبارزه نكشيد و در جايگاه سردبير و نويسنده مجله «الدعوه» كار خود را ادامه داد. مقالات وى در اين نشريه، دعوت از مردم براى انقلاب، تشكيل حكومت اسلامى و تغيير حاكميت بود؛ اما اين مجله را نيز پس از مدتى رژيم مصر تعطيل كرد. سيد باز هم نااميد نشد و با همكارى يوسف شماته، نشريهاى به نام «العالم العربى» را منتشر ساخت. يوسف شماته در جايگاه مدير مسؤول و سيد قطب در مقام سردبير مشغول فعاليت شدند (همان، ص103).
سيد در نشريه العالم العربى بر خلاف همه نشريات مصرى كه تاريخ روز را به ميلادى درج مىكردند، بر اساس تاريخ هجرى قمرى مىنوشت. وى همچنين در سال 1948ميلادى با همكارى جمعيت اخوان المسلمين، مجله «الفكر الجديد» را تأسيس كرد و در اين مجله نيز طرفدارى از اصلاحات و تغيير حاكميت موجود را جزو اهداف خود قرار داد. مقالات سيد در اين مجله از تندترين و در عين حال قوىترين مقالات به شمار مىرود.(5) با ادامه موضع انقلابى در مقالات سيد، اين نشريه هم تعطيل شد.
در سال 1954 جمعيت اخوان المسلمين مجلهاى به نام «اخوان المسلمين» چاپ كرد و سيد قطب را در جايگاه رئيس هيأت تحريريه آن برگزيد. اين هفتهنامه روزهاى پنجشنبه منتشر مىشد و نخستين شماره آن در 17 رمضان 1373 قمرى به چاپ رسيد. سيد در اين هفتهنامه افكار اسلامى و انقلابى خود را بيش از گذشته منتشر كرد؛ از اينرو پس از چاپ دوازده شماره در تاريخ 6 ذىالحجه 1373 از انتشار آن جلوگيرى شد و اين واپسين فعاليت مطبوعاتى سيد قطب به شمار مىرفت؛ زيرا در همين سال دستگير و روانه زندان شد.
سيد قطب در طول حيات 25ساله مطبوعاتى خود، 455 مقاله و قصيده در مجلات و روزنامههاى گوناگون مصر چاپ كرد (خالدى، ص109). وى كه نيمى از زندگى خود را با نشريات مختلف سپرى كرد، در اين مدت پى برد كه رفتار و عملكرد بعضى از اين مطبوعات مشكوك است و از چاپ مقالات وى خوددارى مىكنند و دريافت كه بعضى از آنها با بيگانگان در ارتباطند؛ به همين سبب مقالهاى تحت عنوان «الدوله تخفق الأدب» ضد اين دسته از نشريات نگاشت و آنها را رسوا كرد (همان، ص111).
استادان و افراد تأثيرگذار بر سيد قطب
افراد متعددى بر سيدقطب تأثير عقيدتى داشتند كه اينجا به اسامى دو تن از آنها اشاره مىكنيم:
1. ابوالاعلى مودودى (م1979م): مودودى، يكى از متفكران بزرگ پاكستانى معتقد به ضرورت تشكيل جامعه اسلامى و مبارزه با استعمار بود. وى در سال 1941 ميلادى در هندوستان، حزب «جماعت اسلامى» را تأسيس كرد كه شباهت بسيارى به تشكيلات اخوان المسلمين مصر داشت (پيامبر و فرعون، ص48). وى نويسنده كتابهاى الاسلام اليوم، منهاج الانقلاب الاسلامى، الحكومة الاسلاميه، الاسلام و المدينه، تدوين الدستور الاسلامى و المصطلحات الاربعة فى القرآن است و سيد قطب در زندان با افكار و آثار او آشنا شد (سيرى در انديشههاى سيدقطب، ص9).
از نظر ابوالاعلى مودودى، اسلام دين كاملى است و اگر كسى به بخشى از اسلام عمل كند و بخش ديگرى را رها سازد، مرتكب ارتداد جزئى مىشود. وىاسلام بدون حاكميت را اسلام نمىداند. آثار ابوالاعلى تأثير شگرفى بر فكر و ذهن سيد قطب داشته است. هنگامى كه سيد دستگير شد، در پاسخ اين پرسش كه آيا افكارت را از مودودى گرفتهاى، پاسخ داد: فكر و نظر من همان انديشههاى ابوالاعلى مودودى است.
2. عباس محمود عقاد: سيد قطب پس از ورود به قاهره به واسطه دايىاش، احمد حسين عثمان با او آشنا شد و به دليل مشتركاتى كه سيد با او داشت،(6) تحت تأثير افكار او قرار گرفت. سيد مدتى در مدرسه عقاديه كه زير نظر عقاد اداره مىشد، درس خواند و در اين مدت با افكار و عقايد او آشنا شد؛ اما پس از مدتى آثار ادبى او را نقد كرد. زمانىكه سيد در سال 1951 ميلادى به طور رسمى به اخوان المسلمين پيوست، عقاد كه با اخوان المسلمين به شدت مخالف بود، از سيد قطب انتقاد كرد و تحت مقالهاى با عنوان «ارادة الغفلة» به سيد بىحرمتى كرد (خالدى، ص146).
انديشهها و اعتقادات سيد قطب
سيد قطب در جايگاه مغز متفكر جمعيت اخوان المسلمين بين سالهاى 1952 تا 1964 ميلادى مطرح بود و همواره مقابل كسانى كه از اين جنبش ضد استعمارى انتقاد مىكردند، مىايستاد. وى در باره «اخوان المسلمين» مىگويد: خداوند اخوان المسلمين را زنده بدارد كه مصر را زنده نمود و مفهوم جهاد را كه از نظر مردم فقط شعار دادن و كفزدن بود، تغيير داد و مفهوم اصلى آن را كه كار و فداكارى است، به آن بازگردانيد و چگونگى نبرد را كه منحصر به تبليغات بود، به قربانى شدن و شهادت در راه خدا تبديل كرد (سيد قطب، 1370، ص107).
سيدقطب معتقد است هر گروه و دولتى كه به يكى از كشورهاى اسلامى حمله نظامى مىكند، بايد تحريم سياسى و اقتصادى شود. وى مىگويد: انگلستان و امريكا با همكارى روسيه در بيرون راندن ما مسلمانان از فلسطين شركت نمودند. فرانسه در شمال افريقا بر ضد ما جنگيد و در آزار و شكنجه ما شركت كرد و هنوز هم دسته جمعىبر ضد ما و دين ما كوشش مىكنند؛ به همين دليل، هر گونه معاهده و هر گونه همكارى با اين كشورها از نظر اسلام نامشروع است و البته مردم مسلمان حق ندارند كه در عمل نامشروعى با دولت همكارى كنند؛ بلكه بايد به هر وسيلهاى كه مقدور باشد دولت را از ارتكاب هر عمل حرامى بازدارند (همان، ص100).
سيد قطب از تمام شركتهاى اسلامى مىخواهد روابط اقتصادى خود را با دشمنان اسلام قطع كنند و معتقد است كه همكارى شركتها و مؤسسات تجارى با دشمنان اسلام نامشروع است (همان، ص101). وى همانند ديگر متفكران متعهد جهان اسلام به شدت با فرهنگ غرب مخالفت، و از انديشه و اخلاق غربى انتقاد مىكرد و مقالهاى به نام «عود الى المشرق» از مجله العالم العربى در اين زمينه چاپ كرد.
سيد قطب جامعه را به دو نوع جاهلى و اسلامى تقسيم مىكند. او در اين زمينه مىگويد: امروز در جاهليتى به سر مىبريم كه هنگام ظهور اسلام وجود داشت و بلكه تاريكتر از آن. تمامى آنچه در اطراف ما است، جاهلى است. وظيفه ما اين است كه اولاً تحولى در درون خود به وجود آوريم تا بر اساس آن بتوانيم جامعه را دگرگون كنيم. اسلام بيش از دو جامعه نمىشناسد. جامعه جاهلى و جامعه اسلامى. جامعه اسلامى جامعهاى است كه در تمامى ابعاد عقيده و عبادت، شريعت و احكام، سلوك و اخلاق اسلامى در آن تحقق يافته است و جامعه جاهلى جامعهاى است كه به اسلام عمل نمىكند.
اين انديشه سياسى سيد قطب ما را به ياد حضرت امام خمينى قدسسره مىاندازد كه فرمود: حكومت يا طاغوت است يا اسلام. در واقع سيد قطب معتقد است: اسلامى كه دشمنان معرفى مىكنند با اسلامى كه رسول گرامى صلىاللهعليهوآله آورد، تفاوت عميق دارد. سيدقطب نخستين انديشهور جهان اسلام است كه كلمه «اسلام امريكايى» را مطرح كرده بود. به اعتقاد او، اين روزها امريكايىها نيازمند اسلام هستند تا در خاورميانه و كشورهاى اسلامى با كمونيسم بجنگد(ما چه مىگوييم، ص91). وى معتقد است جامعهاى كه مردمش مسلمانند اما احكام آن را رعايت نمىكنند، هرچند نماز بخوانند، روزه بگيرند و به حج بروند، به هيچوجه جامعه اسلامى نبوده، در رديف جامعه جاهلى قرار دارد؛ چنان كه به اعتقاد او جامعهاى كه خدا را قبول دارد، ولى به مردم اجازه نمىدهد دين را به جامعه سرايت دهند، بلكه فقط اجازه مىدهد مردم خدا را در مساجد عبادت كنند، جامعه جاهلى است.
سيد قطب به جنبش يهود و صهيونيسم نيز به شدت بدگمان بود و آن را عامل انحطاط و عقبماندگى جوامع اسلامى مىدانست. وى هدف صهيونيسم را تضعيف عقيده اسلامى مىداند و مىگويد: نقشههاى صهيونيسم و استعمار از لابهلاى كتابها و برنامهها و سخنرانىهاى سردمداران و نيز بازىهاى عمال آنها بيانگر اين حقيقت است كه آنها درصدد تضعيف عقيده اسلامى و محو اخلاق در جامعه اسلامى هستند و مىخواهند اسلام را از اينكه مصدر و منبع قانونگذارى باشد، دور سازند. سيد در كتاب معالم فى الطريق ضرورت جهاد ضد دشمن را اجتنابناپذير مىداند و مىگويد: برقرارى حكومت خداوند بر روى زمين و محو حكومت بشرى، گرفتن قدرت از دست بندگان غاصب و برگرداندن به خدا، اقتدار بر اساس قانون الاهى و از بين بردن قوانين ساخته بشر فقط از طريق موعظه و حرف صورت نخواهد گرفت. سيد قطب، اسلام را يگانه دين رهايىبخش از مشكلات جوامع بشرى مىداند و معتقد است كه هيچ نظامى غير از نظام اسلام نمىتواند سعادت بشر را فراهم سازد(عدالت اجتماعى در اسلام، ص23، 27 و130).
سيد در باره آزادى انديشه معتقد است كه آزادى يعنى رهايى از همه قيود، غير از بندگى خدا (مسجدجامعى، ص163). او آزادى را در عبد خدا بودن مىداند و مىگويد: كلمه «لا إله إلا الله» شاهفرد و اساس طرز فكر اسلامى است. هدف از اين جمله، طريقه كاملى است براى يك زندگانى كه بر پايه آزادى وجدان از هر گونه بندگى غيرخدايى پىريزى شده است (همان، ص52). بر پايه همين آزادانديشى، وى از جمله عالمان اهل سنت است كه از برخى خلفاى صدر اسلام به ويژه از بنىاميه به شدت انتقاد مىكند و احترام به خلفاى صدر اسلام و صحابه را كه از نظر اهل سنت واجب است، لازم نمىداند. وى در باره ابوسفيان مىگويد: او كسى است كه از روى ميل اسلام نياورد تا اينكه اسلام غلبه كرد. او از اسلام و مسلمين كينه داشت و شادى خود را هنگام شكست مسلمين ابراز كرد. [همچنين در باره يزيد بن معاويه مىگويد:] او اسلام را نمىشناخت. از قوميت خود دفاع مىكرد. از نظر دورى روحش از حقيقت اسلام، شبيهترين مردم به بنىاميه بود و از عثمان به دليل اينكه در شب عروسى دخترش به دامادش حارث بن حكم دويست هزار درهم از بيتالمال مسلمانان هديه كرد، انتقاد مىكند و مىگويد: رفتار عثمان ناعادلانه بود. او به صورت غير قانونى [از بيتالمال] انفاق مىكرد (مطاعن سيد قطب، فى أصحاب رسولالله، ص159)؛ چنان كه تبعيد ابوذر به وسيله عثمان، بىعدالتى ديگرى بوده است (همان، ص376).
انديشه وحدت در كلام سيد قطب
سيد قطب متفكر و دانشمند بزرگ مصرى، آفت بزرگ جوامع اسلام را ملىگرايى مىداند و معتقد است تا وحدت ميان مسلمانان جهان حاصل نشود، امپرياليسم غرب بر منابع مالى مسلمانان چنگ خواهد انداخت. علت مخالفت سيد با ملىگرايى اين است كه ملىگرايى در مقابل وحدت مسلمانان قرار گرفته. همين انديشه سيد، يكى از مواردى بود كه باعث تيرگى روابط او با جمال عبدالناصر شد؛ زيرا جمال عبدالناصر به ناسيوناليسم عربى معتقد بود؛ در حالى كه سيد قطب با ملىگرايى به شدت مخالفت مىكرد.
وى در نوشتارى مىنويسد: بىترديد، انديشه تنگ و تاريك ملىگرايى در درون مسائل داخلى ما انديشه ويرانگرى بود؛ انديشهاى كه نيروهاى ميهن بزرگ اسلامى را پراكنده ساخت و آن را به دولتهاى كوچك ناتوان بىارزشى كه با هيچچيزى، قدرت مقابله ندارد، تبديل نمود. انديشهاى بود كه به امپرياليسم غربى اجازه و امكان داد روزانه يك كشور اسلامى را بدَرَد و بخورد؛ در حالى كه اطمينان دارد اين مرزهاى ساختگى به هيچ دولت كوچكى اجازه كمك به ديگرى را نخواهد داد (تاريخ فرهنگ معاصر، ش 6، ص278، به نقل از مصر الفتاه، 6سپتامبر 1951م).
سيد قطب همچون سيدجمال الدين اسدآبادى مرزهاى جغرافيايى را در هم شكست. وى معتقد بود هر جا مسلمانى هست، آنجا قلمرو اسلام است. در جريان ملى شدن صنعت نفت ايران، وى نامهاى به آيت الله سيدابوالقاسم كاشانى نوشت و از نهضت ملىشدن صنعت نفت حمايت كرد. سيد قطب در اين نامه نكات بسيار مهمى را بيان مىكند. به اعتقاد او، نهضت ملىشدن صنعت نفت، نهضت ملى نيست؛ بلكه نهضتى اسلامى به رهبرى شخصى روحانى است. وى اين گام را قدمى در راه استقرار نظام اسلامى و كوتاه كردن دست اجانب از كشور ايران مىداند. همچنين در اين نامه مسلمانان را به وحدت و دورى از تفرقه فرا مىخواند.
مبارزات سياسى سيدقطب
مهمترين دوران مبارزه سيدقطب به زمانى مربوط مىشود كه به جمعيت اخوان المسلمين پيوست. جمعيت اخوان المسلمين يكى از جمعيتهاى مبارز در سالهاى 1930 تا 1960ميلادى بود كه در بيشتر كشورهاى عربى فعاليت مىكرد و مقر اصلى آن در مصر قرار داشت. اين جمعيت را حسن البناء (م1368ق) در شهر اسماعيليه مصر در ذىالقعده سال 1347 پايهگذاشت و فعاليت خود را در مدرسه «التهذيب» با تعليم قرآن، تجويد، حديث، تفسير و ديگر علوم اسلامى، آغاز كرد. حسن البناء در سال 1350قمرى، رسالهاى دربردارنده اهداف جمعيت اخوان المسلمين منتشر كرد و در جايگاه دبيركل جمعيت برگزيده شد. هنگام جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1948 ميلادى جمعيت اخوان المسلمين به يارى ملت فلسطين شتافت و بسيارى از اعضاى آن در اين جنگ شركت كردند. پس از اين وقايع، از طرفى محبوبيت اخوان المسلمين بين مسلمانان به شدت افزايش يافت و از طرف ديگر، دربار مصر و استعمار پير انگليس از آنان عصبانى و ناراحت شدند؛ از اينرو به فرمان ملك فاروق در سال 1368 قمرى فرمان انحلال جمعيت صادر شد و به تلافى اين فرمان، جمعيت اخوان المسلمين نخست وزير مصر(نقراشى پاشا) را كشتند و حكومت وقت نيز به تلافى اين اقدام، دبير كل اين جمعيت يعنى «حسن البناء» را در سال 1369ق ترور كرد (دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج7، ص271). ترور حسن البناء زمانى بود كه سيدقطب در امريكا به سر مىبرد. او مىديد كه نشريات امريكايى به شدت از كشتهشدن حسن البناء ابراز خوشحالى مىكنند؛ بدين جهت همانجا تصميم گرفت پس از بازگشت از امريكا در سال 1951 ميلادى به طور رسمى به اخوان المسلمين بپيوندد. وى چنان به اين گروه علاقه داشت كه هميشه مىگفت: من در سال 1951 ميلادى متولد شدم (پيامبر و فرعون، ص39).
سيدقطب پس از عضويت در جمعيت اخوان المسلمين، ابتدا عضو مكتب ارشاد، سپس در جايگاه رئيس هيأت تحريريه نشريه اخوان المسلمين منصوب شد. مقالات تند و صريح او در اين نشريه و روزنامههاى ديگر، سبب شد تا وى در سال 1954 به همراه حسن الهضيبى(7) دستگير و به پانزده سال زندان محكوم شود. پس از صدور حكم، وى را به زندان قديم «ليمان طره» كه قدمتى پانصدساله دارد، منتقل كردند. وى در زندان به نوشتن كتاب ادامه داد و تفسير نفيس فى ظلال القرآن را در زندان نگاشت. پس از پنج سال محكوميت، سيد در زندان بيمار شد و بيم مرگ وى مىرفت؛ از اينرو مسؤولان اخوان المسلمين مصر با دبير اين جمعيت در عراق به نام أمجد زهاوى تماس گرفتند و به او توصيه كردند عبدالسلام عارف، رئيس جمهور وقت عراق را واسطه قرار دهد كه جمال عبدالناصر را قانع كند تا سيد از زندان آزاد شود. عبدالسلام عارف پيغام را فرستاد و به واسطه اين پيغام، سيدقطب در سال 1964 ميلادى از زندان آزاد شد.
پس از آزادى از زندان بر سر ادامه كار جمعيت، اختلافنظر حاصل شد. عبدالفتاح اسماعيل، عضو ارشد اين جمعيت و همفكرانش بر اين عقيده بودند كه بايد جهاد را ادامه داد؛ ولى بعضى از اعضا با اين نظر موافق نبودند. سيدقطب كه روحيه انقلابى و جهادى داشت، به عبدالفتاح اسماعيل پيوست و مطالبى در باره لزوم تغيير حاكميت و برپايىنظام اسلامى نگاشت كه بعدها با عنوان كتاب معالم فى الطريق چاپ شد. با ادامه فعاليتهاى سيدقطب و تأثير افكار و آراى وى بر مردم به ويژه جوانان مصر و جهان عرب، در سال 1965 ميلادى دوباره دستگير و زندانى شد. گروههاى كمونيستى مصر كه به شدت با افكار سيد مخالف بودند، آنجا شعار مىدادند: جمال، ذبح كن. ذبح كن. در اين دوره از زندان كه حدود چهارماه طول كشيد، سيد را در زندان انفرادى حبس كردند و پيش چشم او خواهرزادهاش، رفعت را كشتند. محاكمه سيدقطب در جايگاه متهم رديف اول به فرمان جمال عبدالناصر در دادگاه نظامى در تاريخ 1966/4/12 ميلادى آغاز شد و به مدت 36روز ادامه يافت و پس از اتمام محاكمه، آنها منتظر صدور حكم بودند (الشهيد سيد قطب من الميلاد الى الاستشهاد، بخش اخوان المسلمين).
شهادت سيد قطب
چهارماه از زمان محاكمه گذشت و سرانجام قاضى مصر، فؤاد الدجوى احكام صادره را چنين اعلام كرد: سيد قطب و محمد يوسف هواش و عبدالفتاح اسماعيل محكوم به اعدام و بقيه اعضاى اخوان المسلمين از 10 سال تا حبس ابد زندانى مىشوند. سيد در پاسخ دوستانش كه پرسيدند حكم اعدام را چگونه يافتى؟ پاسخ داد: شكر خدا من پانزده سال است كه آرزوى شهادت دارم (ما چه مىگوييم، ص22). بعضى از دوستانش از او خواستند كه از اعمالش عذر بخواهد تا شايد از اعدامش صرفنظر كنند؛ اما وى در پاسخ گفت: من از عملى كه براى خدا انجام دادم، عذر نمىخواهم. سرانجام روز اعدام فرا رسيد و در تاريخ 9 آگوست 1966 هنگام طلوع خورشيد، سيد قطب و دوستانش به سوىجوخه اعدام هدايت شدند.
آثار و تأليفات سيد قطب
سيدقطب آثار ارزندهاى به جهان اسلام عرضه كرد و بسيارى از تأليفات او به زبان فارسى ترجمه شده است. آثارى كه از او تاكنون به زبان فارسى ترجمه شده، چنين است:
1. آفرينش هنرى در قرآن، ترجمه محمدمهدى فولادوند، تهران، بنياد قرآن، 1367ش، 190ص.
2. آينده در قلمرو اسلام، ترجمه على خامنهاى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1369ش، 141ص.
3. اسلام و صلح جهانى، ترجمه و توضيح هادى خسروشاهى و زين العابدين قربانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368ش، 248ص. (اين كتاب ترجمه السلام العالمى و الاسلام است كه با عنوان زير بناى صلح جهانى نيز به وسيله همين ناشر چاپ شده است).
4. ترجمه تفسير فى ظلال القرآن، ترجمه على خامنهاى و تصحيح حسن نيرى، تهران، بىنا، 1362ش.
5. ترجمه فارسى فى ظلال القرآن، ترجمه مصطفى خرم دل، تهران، نشر احسان، 1378ش،15جلد.
6. چرا اعدامم كردند؟ ترجمه مصطفى اربابى، سراوان، كتابفروشى خالدبن وليد، 1369، 86ص.
7. دور نماى رستاخيز در اديان پيشين و قرآن، ترجمه غلامرضا خسروى حسينى، مقدمه از جلال الدين مجتبوى، تهران، انتشارات مرتضوى، 1363، 496ص.
8. عدالت اجتماعى در اسلام: مباحثى در زمينههاى جامعه، اقتصاد، سياست و حكومت، ترجمه و توضيحات سيدهادى خسروشاهى و محمدعلى گرامى، تهران، كلبه شروق، 1379، 520ص.
9. فاجعه تمدن و رسالت اسلام، ترجمه على حجتى كرمانى، تهران، مشعل دانشجو، 1376ش، 255ص.
10. فى ظلال القرآن، ترجمه محمدعلى عابدى، تهران، مركز نشر انقلاب، 1362ش.
11. ما چه مىگوييم، ترجمه و تفصيل از هادى خسروشاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370ش، 110ص.
12. نامه سيد قطب به خواهرش آمنه، ترجمه جلال معروفيان، تهران، نشر احسان، 1381ش، 45ص.
13. نشانههاى راه، ترجمه محمود محمودى، تهران، نشر احسان، 1378، 256ص.
14. ويژگىهاى ايدئولوژى اسلامى، ترجمه محمد خامنهاى، تهران، كيهان، 1369، 368ص.
همچنين كتابهاى:
1. امريكا از ديدگاه سيد قطب، ترجمه مصطفى اربابى، تهران، نشر احسان، 1370ش، 265ص.
2. سيد قطب و اشعار او، تأليف عبدالله رسول نژاد، تهران، نشر احسان، 1379ش، 271ص.
3. سيدقطب از ولادت تا شهادت، نوشته صلاح عبدالفتاح خالدى، ترجمه جليل بهرامىنيا، تهران، نشر احسان، 1380ش، 712ص.
4. بررسى مقايسهاى مفهوم عدالت از ديدگاه مطهرى، شريعتى و سيدقطب، مؤلف عليرضا مرامى، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1378، 197ص.
5. متفكر نابغه اسلام، سيف الله رحيمى مزرعه شيخ، مشهد، مؤسسه انتشارات خاتم، 1377ش، 82ص.
از جمله كتابهايى هستند كه در باره سيد قطب نوشته شده و به زبان فارسى هستند.
سيدقطب افزون بر اين آثار، كتابهاى ديگرى نيز نوشته كه در زمان زندگى او چاپ شدهاند كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. الاسلام و مشكلات الحضاره، سيد قطب، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1412ق، 199ص.
2. التصوير الفنى فى القرآن، سيد قطب، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1412ق، 208ص. (وى در اين كتاب به بيان زيبايىهاى هنرى و ادبى قرآن مىپردازد. اين اثر با نام آفرينشهاى هنرى در قرآن به فارسى ترجمه شده است. سيد قطب تتمهاى بر اين كتاب با نام «مشاهد القيامه فىالقرآن» نوشته كه انتشارات دارالسعد در قاهره آن را جداگانه چاپ كرده است).
3. هذا الدين، سيد قطب، قم، ادب، 1371ش، 96ص.
4. خصائص التصور الاسلامى و مقوماته، سيد قطب، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1410ق، 236ص.
5. مهمة الشاعر فى الحياه و شعر الجيل الحاضر، سيد قطب، قاهره، بىنا، 1933م. (اين كتاب همان نوشتهاى است كه سيد در دانشكده دارالعلم در كنفرانسى قرائت كرد).
6. الشاطئ المجهول، سيد قطب، قاهره: بىنا، 1935م، 208ص. (اين كتاب، نخستين ديوان شعر سيد قطب است كه فقط يكبار چاپ شده و به سبب اينكه بعضى از قصايد اين كتاب با حركت اسلامى هماهنگ نبود، سيد در مقدمه كتاب از بعضى قصايد انتقاد كرد و اجازه چاپ مجدد آن را نداد. اين كتاب در كتابخانه كنگره امريكا و كتابخانه ملى لندن موجود است).
7. نقد كتاب مستقبل الثقافة فى مصر، سيد قطب، قاهره، 1939م. (اين كتاب نقد كتاب مستقبل الثقافه، نوشته طه حسين است).
8. الأطياف الاربعه، سيد قطب، قاهره، نشر جامعين، 1945م. (اين كتاب مجموعه خاطرات برادران و خواهرانش حميده، أمينه، محمد و خاطرات خود او است).
9. طفل من القريه، سيد قطب، قاهره، نشر جامعين، 1946م. (اين كتاب شرححال سيد از كودكى تا سفر به قاهره است).
10. المدينة المسحوره، سيد قطب، قاهره، دارالمعارف، 1946م. (در باره داستان عشق بين شهريار و شهرزاد است).
11. العدالة الاجتماعية فى الاسلام، سيد قطب، قاهره، دار احياء الكتب العربيه، 1964م. (اين كتاب با عنوان عدالت اجتماعى در اسلام به زبان فارسى ترجمه و تا كنون 25 مرتبه تجديد چاپ شده است).
12. معركة الاسلام و الرأسماليه، سيد قطب، بيروت، (اين كتاب توسط آيتالله سيد محمد شيرازى به زبان فارسى ترجمه شده و به نام «اسلام و سرمايهدارى» در تهران به چاپ رسيده است.)
13. السلام العالمى و الاسلام، سيد قطب، قاهره، دارالكتاب العربى، 1950م. (در اين كتاب، مشكلات صلح جهانى بررسى شده است).
14. تفسير فى ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، دار الشروق، 1415ق، 6جلد. (سيد در ادامه تأليف كتاب التصوير الفنى فى القرآن تصميم گرفت تمام قرآن را با رويكردى جهادى تفسير كند. نگارش اين تفسير چهار مرحله دارد. مرحله اول: سلسله مقالاتى با عنوان «فى ظلال» كه در مجله «المسلمون» نوشته شد و تا سال 1952 ميلادى ادامه يافت و سيد توانست تا آيه 103 از سوره بقره را تفسير كند. مرحله دوم: زمانى بود كه سيد تصميم گرفت تمام قرآن را به اين صورت تفسير كند و آنها را به صورت كتاب مستقل در آورد كه نخستين جزء آن را دار احياء الكتب العربيه در قاهره چاپ كرد و تا سال 1954 ميلادى، 16 جزء از آن چاپ شد. مرحله سوم: مربوط به دوران حبس و زندان او مىشود كه توانست كل قرآن را تفسير كند. مرحله چهارم: مربوط به تغييراتى است كه سيد در اين تفسير داده است. وى در زندان با خود انديشيد كه چرا او را زندانى كردهاند و سرانجام علت آن را در حركت انقلابى و جهادى خويش ديد؛ از اينرو تصميم گرفت در همان زندان قرآن را با رويكردى جهادى تفسير كند. در ابتدا سه جزء آخر قرآن و سپس 10 جزء اول را با اين رويكرد نوشت و انتشارات دار احياء الكتب العربية آن را چاپ كرد. پس از آزادى از زندان، جزء 11 تا 13 را هم دوباره با همين رويكرد نوشت، ولى بقيه را نتوانست بنويسد؛ زيرا در زندان حكم اعدام او صادر، و شهيد شد. تفسير فى ظلال القرآن تا كنون بارها تجديد چاپ، و به زبانهاى انگليسى، فرانسه، تركى، فارسى، اردو و اسپانيايى ترجمه شده است).
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}